پوریا سبزواری: چرا تلویزیون ساز و موسیقی ایرانی را نشان نمی دهد؟

پوریا سبزواری: چرا تلویزیون ساز و موسیقی ایرانی را نشان نمی دهد؟

حسین سبزواری با نام هنری «پوریا سبزواری» متولد شهریور هزار و سیصد و پنجاه و هفت، نوازنده تار و سه تار که از کارنامه هنری این هنرمند می توان به پخش قطعات پر مخاطب کیست، قمر، بیقرار، سبکبال و رقص باد اشاره کرد، با «پوریا سبزواری» که تجربه نوازندگی در اکستر سنتی تالار وحدت، نوازندگی در گروه بامداد و نوازندگی در گروه ساقی را دارد و این روزها بخش مهم فعالیت های این آرتیست تدریس است گفتگویی صمیمی داشته ایم که با هم می خوانیم.

بخشی از گفتگوی پوریا سبزواری، مدرس تار و سه تار با روزنامه هنرمندان:

چرا از اینهمه فعالیت هنری موسیقی را انتخاب کرده اید؟

واقعیت این است که اولین اتفاق هنری زندگی من موسیقی بود یا همان اولین جرقه هایی که باعث می شود مسیر برای شما روشن تر شود، اما اینگونه هم نبوده که به سراغ هنرهای دیگر نروم، مثلا من نقاشی را هم دوست داشتم، خاطرم می آید یک روز یکی از عکسهای سه در چهار خودم را برداشتم و شروع به طراحی چهره خودم کردم، البته دلیل اینکه عکس خودم را انتخاب کردم این بود که اگر قرار است افتضاح به بار بیاورم روی تصویر شخص دیگری نباشد، خلاصه تصویر را روی یک کاغذ بزرگ کشیدم، به گواهی خانواده و دوستانم خیلی خوب کشیده بودم اما از بد روزگار معلم هنر آن را از من نپذیرفت و حتی باور نکرد که من آن طراحی را انجام داده ام، شاید از همان جا ذوق من کور شد و نقاشی را ادامه ندادم، مدتی هم در حد مشق کردن خطاطی کردم اما انگار موسیقی و مخصوصا تار و سه تار یک بخشی از وجودم بود که تازه پیدایشان کرده بودم.

چرا این‌ سازها را انتخاب کرده اید؟

از زمانی که یادم است عاشق موسیقی بودم، درست یادم نیست اما سنم خیلی کم بود که موسیقی را با ساز نی شروع کردم، فکر می کنم پنج سال داشتم و آن زمان برادر من دوستی داشتند به اسم آقای محسن ملاحسینی که نوازنده نی بود و به خانه ما رفت و آمد داشت، معمولا ساز هم همراه ایشان بود و من این شانس را داشتم تا ساز ایشان را از نزدیک بشنوم، آنجا بود که مهمترین اتفاق زندگی من رقم خورد و به ساز نی علاقه مند شدم و موسیقی در زندگی من آغاز  شد، بعد از مدتی به ساز دف علاقه مند شدم و دف را به شکل خودآموز شروع کردم، موفقیت هایی هم در این زمینه داشتم و یادم می آید آن زمان برنامه هایی از طرف اداره امور تربیتی برگزار می شد و من با اینکه سن بسیار کمی داشتم معمولا در تمام اجراها حضور داشتم و در کنار آدم بزرگها به روی صحنه می رفتم، دف همچنان برای من پررنگ بود تا اینکه یک روز صدای سه تار استاد ذولفنون را در آلبوم گل صدبرگ شنیدم، آلبوم گل صد برگ با صدای استاد شهرام ناظری و سه تار استاد جلال ذولفنون، با شنیدن صدای سه تار آنچنان غوغایی در دلم برپا شد که حالم را نمی توانم توصیف کنم و این شد که کم کم سازهای تار و سه تار وارد زندگی من شدند که خود داستان مفصلی دارد که در این مقال نمی گنجد.

صاحب آموزشگاه خودتان هستید که بسیار هم فعال است، تدریس کجای زندگی شما قرار دارد؟

بله من خودم مدیر مسئول آموزشگاه هستم و می شود گفت که خوشبختانه یا متاسفانه بخش مهمی از زندگی من به تدریس اختصاص پیدا کرده است، البته در یکی دو سال اخیر سعی کرده ام تعداد روزهای تدریسم را کمتر کنم تا بتوانم برای کارهای دیگر از جمله ضبط آثارم وقت بیشتری داشته باشم.

خروجی این کلاسها چقدر رضایت بخش است؟

ببینید در خصوص خروجی کلاس ها باید به این نکته توجه کرد که تمام کسانی که در یک کلاس هنری ثبت نام می کنند الزاما به یک اندازه انگیزه، پشت کار، استعداد و… ندارند، حتی سن یادگیری یک مقوله مهم است که طبیعتا آدمهای مختلفی با شرایط سنی مختلف برای شرکت در کلاسها اقدام می کنند، همه اینها را گفتم اما لازم است این را اضافه کنم که تجربه من در طی این سالها نشان داده که دو عنصر پشتکار و علاقه می تواند باقی فاکتور ها را پوشش دهد و کسی که این دو گزینه را داشته باشد حتما از یادگیری موسیقی لذت خواهد برد، اما در خصوص سوال اصلی شما باید عرض کنم به طور کلی خدا را شاکرم که معمولا دوستان مستعدی به سراغم آمده اند و می آیند و اگر بخواهم در یک جمله بگویم بله شاید بیش از شصت درصد هنرجوهایم اهل تلاش هستند و نتیجه خوبی هم حاصل می شود.

چه نوع موسیقی بیشتر شما را جذب می کند و خود شما بیشتر مخاطب چه سبکی هستید؟

طبیعتا اولویت من موسیقی کلاسیک ایرانی است یا همان موسیقی سنتی که همگان به این نام آن را می شناسند، اما اگر فرصتی دست دهد موسیقی جهانی را هم گوش می کنم و از آن هم لذت می برم، در بین موزیسین های ایرانی بسیار عاشق صدای استاد شجریان، استاد بنان و استاد ناظری هستم و شیوه نوازندگی مورد علاقه ام شیوه تارنوازی قدما در موسیقی ایرانی است، منظور از قدما نوازندگان دوران قاجار هستند، البته این را باید عرض کنم که ما آثار و اسناد زیادی در خصوص موسیقی ایران قبل از قاجار نداریم ولی از دوران قاجار صفحه های گرامافونی به جای مانده که هر چند تعدادشان زیاد نیست اما صلابت و قدرت نوازندگی در آن دوران را می شود شنید و از آن الگو گرفت، با شنیدن آنها می شود پی برد که آن روزگار چه دوران طلایی در موسیقی ما بوده است.

و وضعیت موسیقی داخلی امروز و آینده آن را چگونه می بینید؟

واقعا نمی دانم چه بگویم، این روزها دیگر حتی مردم معمولی که تخصصی در زمینه موسیقی ندارند هم وضعیت موسیقی را می دانند ، متاسفانه اوضاع اصلا خوب نیست و در حقیقت اوضاع بسیار دردناک است، از شما می خواهم به عنوان خبرنگار یک ساز ایرانی را به تعدادی از مردم نشان دهید، مثلا ساز تار که در بین سازهای ما یکی از سازهای مادر است، این ساز را به چند نفر نشان دهید و از آنها بخواهید نام ساز را بگویند، من به شما از پیش می گویم که نود درصد نمی دانند نام این ساز چیست اما همه گیتار و هنگدرام را می شناسند، نه اینکه این سازها سازهای خوبی نباشند، نه، افسوس من از این است چرا مردم ما بیش از اینکه سازهای سرزمین خودشان را بشناسند باید سازهای غربی را بشناسند، البته جواب را همه می دانیم، متاسفانه حتی گوش موسیقایی جامعه آنقدر موسیقی بد و فالش شنیده که دیگر قادر به شنیدن موسیقی صحیح و فاخر نیست، یقینا منظورم همه مردمانمان نیست ولی متاسفانه جمعیت کثیری موسیقی که گوش می دهند بسیار حد نازلی دارد، چه به لحاظ موسیقی و چه کلام، مخصوصا خوانندگان یک شبه که هیچ علمی در این زمینه ندارند و با هزینه های هنگفت یک شبه تمام بیلبوردهای شهر از تصویرشان پر می شود، در ابتدای صحبتم عرض کردم این وضعیت را خود مردم هم می دانند اما نمی دانم چرا خودشان هیچ تلاشی نمی کنند، چرا خودشان شروع نمی کنند موسیقی خوب بشنوند، این کار خیلی هم سخت نیست که اگر علمش را نداریم حداقل در مورد آنچه می شنویم تحقیق کنیم.

سختی ها و شیرینی های این حرفه چیست؟

هر کاری سختی های خودش را دارد، سختی های کار ما هم کم نیست، شما برای اینکه یک نوازنده توانمند شوید باید سالهای سال، ساعت ها در یک اتاق بنشینید و مشغول تمرین باشید، گاهی بیش از هشت ساعت در شبانه روز نیاز به تمرین و تمرین و تمرین دارید، مخصوصا سازی مثل تار که تمرین زیادی نیاز دارد، اما بعد از همه این سختی ها وقتی ساز را در آغوش می گیرید و قطعه دلخواهتان را می نوازید، انگار تمام خستگی را با خود می شوید و می برد، وقتی برای انسانهای دیگر اجرا می کنید و رضایت را در چهره مخاطبتان می بینید خوشحال می شوید که توانسته اید برای دیگران و برای جامعه تان مفید باشید، البته این احساس شخصی است و می تواند در افراد مختلف متفاوت باشد.

باندبازی و مافیا چقدر در این حرفه وجود دارد؟

بسیار زیاد، طبیعی است که هر جایی که پای مادیات و پول وسط باشد سر و کله مافیا هم پیدا می شود، فرقی هم ندارد موسیقی باشد یا ورزش و یا… البته در ژانر کاری من که موسیقی کلاسیک ایرانی است اگر شما توانایی های لازم را نداشته باشید اصلا امکان مطرح شدنتان وجود ندارد یا حداقل من آن را تا به حال نشنیده ام، اما در همین سبک از موسیقی هم داشتن روابط و پول راه را برای شما هموار می کند.

هیچوقت از انتخاب موسیقی پشیمان شده اید؟

واقعیت این است که تا به امروز سختی های زیادی را پشت سر گذاشته ام اما همواره عاشقانه به مسیر خود ادامه داده ام، پشیمانی که نه اما شرایط موجود گاهی من و همکارانم را ناامید می کند، اینکه هیچ کس و هیچ نهادی قدردان ما نیست و نمی دانند ما با دست خالی و بدون حمایت هیچ نهادی موسیقی ایرانی را زنده نگه داشته ایم، البته من انسان کوچکی هستم در برابر اساتیدی که همواره در این زمینه تلاش کرده اند و تلاش می کنند تا موسیقی سرزمین مادریمان به فراموشی سپرده نشود و کسی هم قدردان زحماتشان نیست.

آرمانشهر و هدف شما در دنیای هنر چیست؟

آرمان من این است روزی برسد که تلویزیون مملکتم ساز و موسیقی ایرانی را نشان دهد، آرزوی من این است که رسانه های ما کمک کنند تا گوش مردمانمان با این هنر فاخر بیشتر آشنا و مانوس شود، آرزوی من این است که از رسانه های ما این حجم از موسیقی ناصحیح و فالش پخش نشود و در پایان یک آرزوی غیر مرتبط با بحثمان: آرزویم حال خوب برای تمام مردم سرزمینم است.

گفتگو: عباسعلی اسکتی

لینک خبر

دیدگاهتان را بنویسید